تولد شهيد آزادي
سيدجمال الدين واعظ همداني معروف به سيدجمال الدين واعظ اصفهاني در سال 1279ق. در همدان ديده به جهان گشود. پدرش سيد عيسي عاملي، روحاني اي بود كه از عتبات به همدان مهاجرت كرده بود. نسب اين خانواده به سادات جبل عامل لبنان مي رسد. جدّ ايشان سيدصالح عاملي در عصر صفويه كه دوره ي رواج شيعيگري بود همانند بسياري ديگر از شيعيان اين منطقه راهي اصفهان شد و اندكي بعد به كاظمين رفت(1). وي صاحب دو فرزند شد: سيد صدرالدين عاملي و سيدمحمدعلي. سيد صدرالدين پس از اين كه جواني را در اصفهان سپري نمود در سال 1263ق. به نجف اشرف رفت و پس از ازدواج با دختر شيخ جعفر نجفي، معروف به كاشف الغطاء در همان جا اقامت گزيد. از او چند دختر و پسر باقي ماند؛ از جمله زمزم بيگم كه همسر روحاني برجسته ي اصفهان، شيخ محمدباقر نجفي(پدر آقانجفي)شد. (2)
سيدمحمدعلي كه در كاظمين مي زيست علاوه بر سيد عيسي ( پدر سيدجمال واعظ) دو پسر ديگر نيز داشت. سيداسماعيل صدر عاملي، مجتهد بزرگ ساكن كربلا كه دوره ي حياتش با ايام زندگاني سيدجمال واعظ مقارن بود و آقا سيد ابوجعفر كه ساكن اصفهان و از علماي آن سامان به شمار مي رفت(3). پدر سيدجمال در كوي دباغخانه ي همدان محضر شرع داشت و مرجع حل و عقد امور قضايي و شرعي مردم بود(4). بر همين اساس، گمان مي رود سيدعيسي از روحانيان نسبتاً برجسته ي همدان بوده باشد و حداقل رياست شرعي حوزه اي از شهر بر عهده ي وي بوده است. قضا هيچ گاه از اختيارات علماي درجه ي پايين به شمار نرفته است و كساني مي توانستند صاحب اين مسند شوند كه داراي نفوذ فقهي و اجتماعي بالا باشند.
سيدعيسي در همدان با دختري ازدواج كرده، صاحب دو فرزند شد: يكي انيسه، ديگري سيدجمال كه يكسال از خواهرش بزرگ تر بود. سيدجمال در كنار چنين پدري كه روحانيت و فقاهت در خاندان وي نهادينه شده بود به تدريج پرورش مي يافت كه ناگاه در پنج سالگي او را از دست داد. او اندكي بعد به همراه مادر و انيسه براي ادامه ي زندگي راهي تهران شد. از دست دادن سرپرست خانواده و ماندن در شهري غريب كه حتي مادر نيز خويشاوند عمده اي ندارد، مي توانست دليل قانع كننده اي براي مهاجرت باشد.
از دوره ي اقامت سيدجمال در تهران اطلاعات بسيار اندكي در دست است. آن چه مسلم است اين كه وي علي رغم اشتياق دروني به تحصيل علم، تا سن چهارده سالگي از آن محروم بوده است. گويا مادرش چنين تصميم گرفته بود فرزندش كه اينك سرپرست خانواده نيز بود مهارتي بياموزد و كمك هزينه ي امرار معاش آن ها شود. از اين رو نزد شوهر خاله و به روايتي دائي اش كه كارگاه بافندگي داشت مشغول زنجيربافي شد و از اين طريق مختصر اجرتي بدست مي آورد. (5) با اين حال، شوق علم اندوزي، قريحه ي فطري و سرشت خانوادگي، او را وادار به تحصيل دانش نمود. لذا بافندگي را رها كرده، در مدرسه ي مادرشاه واقع در خيابان سردر الماسيه- باب همايون- به آموختن صرف و نحو عربي همت گماشت. (6) در اين زمان، نظام تعليم و تربيت حاكم بر ايران بر مبناي قديم بود و هنوز از مدارسِ به سبك جديد، از آن نمونه كه چند دهه ي بعد در دوره ي مظفري رواج يافت خبري نبود. سيدجمال الدين پس از به پايان رساندن تحصيلات مقدماتي، مطالعاتش را در مدرسه ي مروي كه مركز آموزشي نسبتاً مهمي در تهران محسوب مي شد، ادامه داد. (7) آن گاه تصميم گرفت براي پيمودن مدارج بالاتر راهي اصفهان شود، جايي كه اكثر طلبه هاي جوياي علم و جاه براي تحقق بخشيدن به آرزوهاي خويش روانه ي آن ديار مي شدند. اصفهان مركز عمده ي تجمع مجتهدان ايران و پايتخت پيشين صفويان بود. اگرچه در اين زمان، اين شهر به دليل رونق يافتن عتبات و شهرهاي ديگر چون قم، به تدريج مركزيت مذهبي خود را از دست مي داد، اما همچنان مركز پررونق علوم ديني سراسر ايران به شمار مي رفت. مؤلف جغرافياي اصفهان كه كتاب خود را در سال 1294ق. يعني چند سال قبل از ورود سيدجمال به اصفهان نگاشته، در عين حال كه به انحطاط علمي اصفهان نسبت به گذشته اعتراف دارد، مي نويسد:
هيچ ولايت در روي زمين مانند اين بلد، فقيه و عالم ندارد. . . در هر فن استاد فاضل كامل زياد است؛ لذا محصلين علوم از بلاد در اين جا اجتماع مي كنند و فارغ التحصيل كه مي شوند براي رياست بلدان به اوطان خود معاودت مي كنند. . . (8).
دوره ي اقامت در اصفهان
بدين ترتيب سيدجمال كه اينك بيست و يك يا بيست و دو سال از عمرش مي گذشت با سري پرشور راهي اين ديار شد، شهري كه به دليل ويژگي هاي اجتماعي و سياسي اش نقش مهمي در تكوين شخصيت و انديشه ي وي ايفا كرد. سيد پس از گذراندن تحصيلات خود و استفاده از محضر علماي بزرگ هنگامي كه در معارف اسلامي قريب به اجتهاد شد، تمايل به وعظ و خطابه، او را در سلك اهل منبر درآورد. در اين زمان، كار روضه خوانان و وعاظ رونق بسيار گرفته بود و تعداد آن ها افزايش قابل ملاحظه اي يافته بود. (9)به نظر مي رسد سيدجمال طي سال هاي اوليه ي اقامت خود، در ميان وعاظ اصفهان شهرتي به هم رسانده است. دليل آن، ازدواج وي با دختر يكي از خاندان هاي مشهور اين شهر است. مهارت سيد در سخنوري و سبك خطابه هايش در اين شهرت وي، نقش اساسي داشته است.سيدجمال دختر ميرزا حسن باقرخان سراج الملك را- كه تا اندكي قبل از آمدن ظل السلطان به اصفهان نايب الحكومه ي اصفهان بود- به زني گرفت(10). اين زن پشت در پشت اصفهاني و از دودمان باقرخان خوراسگاني بود كه در دوره ي زنديه در ولايت اصفهان صاحب قدرتي محلي بود و مدتي نيز حكومت اصفهان را برعهده داشت. وي در جنگ هاي اواخر دوره ي زنديه كشته شد. فرزندش محمدحسين خان سراج الملك در سال 1203ق از سوي آقامحمدخان قاجار به حكومت اصفهان گماشته شد. بعد از او منصب پيشكاري و استيفا با لقب سراج الملكي در اين خانواده ادامه يافت. (11) آخرين ايشان ميرزاحسين باقرخان بود كه در سال 1287ق. به پيشكاري اصفهان منسوب شد و چهار سال در اين مقام باقي ماند. ظل السلطان چند روز پس از آغاز سومين دور فرمانروايي اش در اصفهان به سال 1291ق. ميرزا حسين باقرخان وزير ماليه ي اصفهان را از كار بركنار كرده، او را مورد حبس و شكنجه قرار داد. ظل السلطان در ذيل خاطرات خود، علت اين اقدام خود را تقلب و سوءاستفاده ي مالي ميرزاحسين باقرخان عنوان مي كند. (12)از اين ادعاي ظل السلطان جداي راست يا دروغ بودنش، چنين برمي آيد كه خاندان سراج الملك در اين زمان به اندازه اي صاحب قدرت و ثروت شده بودند كه ظل السلطان ادامه ي حضور ايشان را در دستگاه حكومت اصفهان خطري جدي براي اقتدار خود تلقي كرده، خلع يد آن ها را از امور حكومتي ضروري شمرده است. حتي روايتي وجود دارد كه در آن ظل السلطان، ميرزا حسين باقرخان را به قتل رسانده است. (13)
مريم، همسر سيدجمال، فرزند ميرزاحسن باقرخان از بازماندگان همين سلسله بود. اگرچه نفوذ اين خانواده به تدريج رو به افول مي رفت، با اين حال، نام و آوازه ي ايشان در ميان مردم بر سر زبان ها بود و مورخ مشهور آن دوره، نام« سلسله ي باقرخاني» را در كنار ساير سلسله هاي اعياني اصفهان به ميان مي آورد. (14)
وصلت با چنين خانواده ي مشهوري، براي سيدجمال الدين كه به دليل فصاحتش در سخنوري روز به روز بر تعداد مستمعين خود مي افزود فرصت خوبي بود تا بدان وسيله، نفوذ اجتماعي اش را در اصفهان تحكيم كند. گذشته از اين، هنوز شماري از خويشاوندان پدري سيدجمال كه از سادات و فضلاي صاحب درس و محراب شمرده مي شدند در اين شهر ساكن بودند. اگرچه هيچ گزارشي مبني بر معاشرت و ارتباط سيد با ايشان وجود ندارد، اما صرف بستگي شان به سيدجمال مي توانست پشتوانه ي اجتماعي مؤثري براي وي باشد. البته نبايد فراموش كنيم كه عموي سيدجمال، سيداسماعيل صدر نيز از مجتهدان بزرگ عتبات به حساب مي آمد و چنانچه بعداً خواهيم ديد سيدجمال همواره با او در ارتباط بود.
از سبك و محتواي موعظه هاي سيدجمال كه باعث جلب توجه مي شده، اطلاع دقيقي در دست نيست. همين بس كه تا قبل از سال 1310ق. در زمره ي وعاظ نمره ي اول و ناطقين اصفهان معروف گشت، به طوري كه در مسجد نو( مسجد حاج آقا نورالله) كه از مساجد مهم اصفهان به شمار مي آمد براي اولين بار صاحب منبر شد. علاوه بر اين، در سال 1312ق. ناصرالدين شاه طي فرماني، مقرري ساليانه اي به مبلغ صد و چهار تومان براي اين واعظ برقرار نمود:
چون موافق ثبت و سررشته ي دفترخانه ي مباركه يكصد و چهار تومان نقد بدون رسوم در دستورالعمل مملكت خراسان در حق عاليجناب فضائل نصاب سيادت انتساب آقاي سيدجمال الدين روضه خوان به خرج منظور و به صيغه ي مقرري برقرار است و فرمان همايون شرف صدور نيافته، محض حصول افتخار و مزيد و دعاگويي، استدعاي صدور فرمان مبارك نمود. علي هذا در هذه السنه مسعود قوي ئيل سعادت تحويل، امر به صدور اين فرمان مهر لمعان مبارك فرموده به حكام و ولاة فرخنده سماه حال و استقبال خراسان امر به مقرر مي فرماييم كه مبلغ مزبور را همه ساله مطابق خرج آمده و دستورالعمل را به مشاراليه عايد دارند. به خرج محاسبه مجري و ممضي خواهد بود. المقرر مستوفيان عظام شرح منشور همايون را ثبت نموده و در عهده شناسند. شهر ذي حجه الحرام1312(15).
بدين ترتيب كم كم آوازه ي سيدجمال الدين واعظ به ديگر ولايات اصفهان و شهرهاي مجاور رسيد. اين در حالي بود كه هنوز بيش از سي سال از عمرش نگذشته بود. او ابتدا در محله ي نو اصفهان در منزلي اجاره اي ساكن شد، آن گاه پس از مدتي در محله ي چهارسو عليقلي آقا و بيدآباد خانه اي كوچك خريده، بدانجا منتقل شد. اولين فرزندش- محمدعلي جمالزاده- در سال 1309ق. به دنيا آمد و سپس صاحب فرزنداني ديگر شد: جلال، عيسي، انيسه و رضا.
اوضاع سياسي-اجتماعي اصفهان به تدريج زندگي و شخصيت سيدجمال را دستخوش دگرگوني هايي كرد، به طوري كه وي در هنگام مهاجرت از اصفهان در سال 1321ق. به عنوان يك روحاني نوانديش و واعظي استبدادستيز شناخته مي گرديد.
پي نوشت ها :
1. محمدعلي جمالزاده، ترجمه ي حال سيدجمال الدين واعظ، مجله يغما، سال هفتم، شماره ي سوم، 1333، ص 118؛ مهدي بامداد، شرح رجال ايران، تهران: انتشارات زوّار، چاپ چهارم، 1371، ج1، ص 255.
2. اقبال يغمايي، شهيد راه آزادي، سيدجمال واعظ اصفهاني، تهران: انتشارات توس، 2537[1357]، ص76.
3. محمدعلي جمالزاده، ترجمه ي حال سيدجمال الدين واعظ، مجله يغما، سال هفتم، شماره ي سوم، ص 188؛ نويسنده ي كتاب شهيد راه آزادي . . . در مورد نسب سيداسماعيل صدر اطلاعات مغشوشي بدست مي دهد. وي سيداسماعيل صدر را نه فرزند سيد محمدعلي بلكه فرزند سيدصالح عاملي و برادر ناتني محمدعلي معرفي مي كند. همچنين يكبار او را عمو و بار ديگر پسرعموي سيدجمال واعظ خطاب مي كند. جمالزاده فرزند سيدجمال واعظ، سيداسماعيل صدر را عموي پدر خود و فرزند سيدمحمدعلي عنوان مي كند. همچنين، مهدي ملكزاده در صفحه ي 186، جلد اول كتاب تاريخ انقلاب مشروطيت ايران وي را عموي سيدجمال مي داند.
4. اقبال يغمايي،، شهيد راه آزادي، سيدجمال الدين واعظ، ص1؛ ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، تهران: انتشارات جاويدان، چاپ سوم، 1363، ج1، ص 317.
5. محمدعلي جمالزاده، ترجمه حال سيدجمال الدين واعظ، مجله ي يغما، سال هفتم، شماره ي سوم، ص 118؛ ابراهيم صفايي در صفحه ي 317 جلد اول كتاب رهبران مشروطه خويشاوند سيدجمال را دايي او معرفي مي كند، در صورتي كه جمالزاده وي را شوهر خاله ي پدرش مي داند.
6. اقبال يغمايي، شهيد راه آزادي، سيدجمال الدين واعظ اصفهاني، ص1.
7. محمدعلي تهراني( كاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي( تاريخ انقلاب مشروطيت ايران)، تهران: شركت سهامي انتشار، 1379، ص 143.
8. ميرزا حسين خان بن محمد ابراهيم خان تحويلدار، جغرافياي اصفهان، به كوشش منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1342، ص 66.
9. ميرزا حسين خان تحويلدار، جغرافياي اصفهان، ص 80.
10. ابراهيم صفايي در جلد اول رهبران مشروطه، صفحه 318، به اشتباه، سال اين ازدواج را 1310ق. عنوان مي كند. اولين فرزند سيدجمال كه جمالزاده باشد در سال 1309ق. به دنيا آمده، بنابراين سال ازدواج سيد بايد چند سال قبل از اين تاريخ بوده باشد. از سوي ديگر، نويسنده كتاب شهيد راه آزادي. . . مي نويسد كه سيد چهار سال بعد از ورود به اصفهان ازدواج كرد. سيد حول و حوش سال 1300ق. به اصفهان آمد. در اين صورت سال 1304ق. يا 1305ق. سال ازدواج او بوده است. با توجه به دو نظر فوق، احتمالاً تاريخ ازدواج سيدجمال بين 1305 تا 1308ق. مي باشد.
11. ميرزا حسين خان تحويلدار، جغرافياي اصفهان، ص 71؛ محمدعلي جمالزاده، سر و ته يك كرباس( اصفهان نامه)، تهران: انتشارات معرفت، 1334، ج1، ص 17.
12. مسعود ميرزا ظل السلطان، خاطرات ظل السلطان( سرگذشت مسعودي)، به اهتمام و تصحيح حسين خديو جم، تهران: انتشارات اساطير، بي تا، ج2، ص 509.
13. حسين سعادت نوري، اصفهان در دوره ي سلاطين قاجاريه، مجله ي وحيد، سال چهارم، 1355، شماره ي 6، ص 505.
14. ميرزا حسين خان تحويلدار، جغرافياي اصفهان، ص 71.
15. اقبال يغمايي، شهيد راه آزادي، سيدجمال واعظ اصفهاني، ص 8.
عربخاني، رسول؛ (1390)، سيدجمال الدين واعظ اصفهاني و مشروطيت، تهران: خجسته، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}